در سالروز تشکيل حزب
با هيئت دائر حزب

یک دنیای بهتر: پنج سال پیش حزب اتحاد کمونیسم کارگری فعالیت خود را رسما آغاز کرد. این موقعیت فرصتی است برای بررسی جایگاه و فعالیتهای تاکنونی حزب و راهی که باید پیموده شود. در این زمینه مسائل زیر نیازمند بررسی و ارزیابی اند:

الف: چه زمینه ها و مسائلی باعث جدایی از حزب کمونیست کارگری و پایه گذاری حزب اتحاد کمونیسم کارگری شدند؟ آیا راهی برای جلوگیری از انشقاق وجود نداشت؟ آیا همان مسائل کماکان بر قوت خود باقی اند؟

ب: ویژگی های حزب اتحاد کمونیسم کارگری که این حزب را از سایر احزابی که تحت نام کمونیسم کارگری فعالیت می کنند٬ کدام است؟

ج: حزب اتحاد کمونیسم کارگری چه سنگرهایی را فتح کرده است؟ موفقیتها و نقاط ضعف این حزب کدام است؟ چه راهکارهایی برای مقابله با آن در دستور دارید؟

د: چرا باید به حزب اتحاد کمونیسم کارگری پیوست؟

آذر ماجدی: قبل از هر چیز پنجمین سالگرد تشکیل حزب اتحاد کمونیسم کارگری را به تمام اعضاء، کادرها و دوستداران حزب تبریک می گویم.

دلایل انشقاق در حزب کمونیست کارگری که منجر به جدایی ما از این حزب و تشکیل حزب اتحاد کمونیسم کارگری شد را نباید در اختلافات ۵ -۶ سال پیش، بلکه باید در وقایعی که پس از مرگ منصور حکمت در این حزب رخ داد، جستجو کرد. کمتر از دو ماه به دهمین سالگرد درگذشت منصور حکمت باقی است. با مرگ منصور حکمت گرایشات خاموش غیر کمونیست کارگری در حزب تکان خوردند، خود را برای گرفتن قدرت آماده کردند و سازمان دادند. اینکه گرایشات مختلف چپ سنتی، چپ رادیکال و حتی پوپولیستی در حزب موجود بودند، مساله تازه ای نیست. منصور حکمت در پلنوم ۱۴، آخرین پلنومی که در آن شرکت کرد، خود به این مساله اشاره کرد که کمونیسم کارگری گرایش حاکم در حزب نبوده است.

منصور حکمت در این پلنوم، بعلت بیماری، بسیار کوشید که حزب را در مسیری بیاندازد که "در غیابش" دچار از هم پاشیدگی نشود. وی از پیش از کنگره سوم، یعنی حتی پیش از مطلع شدن از اینکه به سرطان مبتلا شده است، می کوشید که به یک رهبری وسیعتر، جوانتر و فعال کمونیست کارگری در حزب شکل دهد. اصطلاحی که خود استفاده می کرد لفظ "جونیور" بود. منظور او از جونیور لزوما جوانتر بمعنای سنی نبود؛ نیت او بیشتر فضا دادن به کادرهایی بود که تاریخا و سنتا، یعنی از زمان حزب کمونیست ایران، در موقعیت رهبری قرار نداشتند. او با بی عملی و خاموشی تعدادی از کادرهای قدیمی روبرو بود که سنتا در یک موقعیت رهبری قرار گرفته بودند، اما عملا عناصر غیر فعال در سیاست روزمره حزب و در امر سیاست گذاری حزب بودند؛ روشن است که او قصد مقابله با آنها را نداشت؛ بیشتر می خواست فضایی را ایجاد کند که عناصر "جونیور" رهبری بجلوی صحنه بیایند.

امیدش این بود که باین طریق بتواند به  جمعی از رهبری فعال و روی خط کمونیسم کارگری شکل دهد. تلاشهای عملی ای نیز در این جهت انجام داد. اما پس از اطلاع یافتن از بیماری، تلاشهای فعالتری برای متوجه کردن رهبری وقت حزب به موقعیت خطیر و شکننده رهبری حزب انجام داد. جلساتی که با دفتر سیاسی گرفت و بطور جمعی با آنها در مورد ضعف های رهبری صحبت کرد؛ جلساتی که با تک تک رفقای رهبری نشسته حزب گرفت تا به آنها نقاط قوت و ضعف شان را یادآوری کند؛ نامه ای که قبل از پلنوم ۱۴ برای کمیته مرکزی و مشاورین نوشت تحت نام "رهبری در غیاب نادر" و مطالعه دقیق پاسخ های آنها؛ صحبت با بسیاری از اعضای کمیته مرکزی در مورد شکل مناسب رهبری و اینکه چه افرادی را مناسب رهبری می بینند؛ تمام اینها تلاشهای این انسان بزرگ بود. (و باید توجه داشت که تمام این تلاشها در زمانی انجام شد که او از مبتلا شدن به سرطان مطلع شده بود، تحت عمل جراحی قرار گرفته بود و باید موقعیت خود را با زندگی، با خانواده و فرزندانش و غیره لااقل در ذهنش سر و سامان می داد . )

از بحث دور نشویم. این تاریخچه را مختصرا ذکر کردم، تا این تصور که گویی اختلافات و جدایی ها در حزب یک اتفاق بی ریشه و ناگهانی بود را رد کنم. ممکن است برخی از ما اعضای رهبری خوش خیالانه به استحکام حزب امید داشتیم؛ اما منصور حکمت می دانست که "در غیاب نادر" گرایشات و جنبش های دیگر درون حزب فعال می شوند و جدالهایی بر سر رهبری شکل می گیرد که می تواند به از هم پاشیدگی حزب منجر شود. یادم است حتی یکبار گفت، نگران حاکمیت کمونیسم کارگری نباشید، همین الان هم حزب تحت حاکمیت کمونیسم کارگری نیست، بکوشید یک حزب رادیکال با یک برنامه رادیکال را حفظ کنید، باندازه کافی ماتریال دارید تا این حزب را بقدرت برسانید. ولی عملا آنچه منصور حکمت در مورد آن به رهبری حزب هشدار داده بود و کوشیده بود از وقوع آن جلوگیری کند، رخ داد. شکل گیری صفوف حتی پیش از مرگ او بوقوع پیوست؛ عناصر قدیمی خاموش رهبری در طول بیماری او فعال شدند و خود را برای گرفتن پست لیدری آماده کردند؛ "درافزوده هایشان" را به کمونیسم کارگری رفته رفته طرح و بسط دادند؛ و آنچه نباید اتفاق افتد، اتفاق افتاد. اولین انشعاب در سال ۲۰۰۴ یعنی دو سال پس از مرگ منصور حکمت بوقوع پیوست. اما عملا یکسال پیش از این انشعاب حزب به دو جناح رو در روی هم تقسیم شده بود که بیش از آنکه حول سیاستهای متفاوت باشد، حول کاندید لیدر بود .

ما پیش از این نیز اعلام کرده ایم، که علیرغم هیاهوی دو طرف انشعاب که هر یک ادعای نمایندگی کمونیسم کارگری منصور حکمت را داشت، در این انشعاب خط منصور حکمت نمایندگی نشد. بعد از فیصله یافتن این جدایی وسیع و دردناک، اختلافات جنبشی- گرایشی و تلاش برای محکم کردن پا در رهبری حزب به شکل نوینی آغاز شد. در همان کنگره ۵، یعنی یکماه پس از انشعاب، بود که من متوجه اختلافات شدید سیاسی و صف بندی های درون رهبری برای قدرت شدم. از همین کنگره ۵ که بیش از هر چیز فرصتی برای کوبیدن مهر پوپولیسم حمید تقوایی بر حزب بود، اختلافات بشکل جدیدی در رهبری حزب شکل گرفت و به بدنه حزب سرایت کرد .

جدل ها از همان روز پس از پایان کنگره ۵ بطور علنی و بسیار زشت شروع شد. این روز یکی از تاریک ترین روزهای زندگی سیاسی من است. خیلی سریع برایم روشن شد که اشتباهات بزرگی مرتکب شده ایم. زلزله پس از مرگ منصور حکمت، درد و غم از دست دادنش، خلائی که در حزب، قلب ها و اذهانمان بوجود آمده بود ما را بطور خودبخودی بجلو رانده بود. از همان زمان می شد تشخیص داد که پس از آن جدایی بزرگ، نگاه داشتن حزب روی یک خط کمونیستی کارگری، روی اصول سیاسی و سازمانی کمونیستی کارگری منصور حکمت، بسیار کار دشواری خواهد بود. بویژه که بخش اعظم کادرهای قدیمی رفته بودند؛ در فاصله سپتامبر ۲۰۰۴ تا دسامبر ۲۰۰۶ که ما فراکسیون اتحاد کمونیسم کارگری را تشکیل دادیم، یک دوره سخت و پر تنش سیاسی- حزبی را از سر گذراندیم. این یک دورهء فرسایشی بود؛ سیاست های پوپولیستی هر روز بیشتر در حزب خودنمایی میکرد؛ روش های هیاهوگرایانه و آکسیونیستی که ناشی از سیاست های پوپولیستی بود؛ اغراق و دروغ در گزارش های تشکیلاتی و به پلنوم ها؛ پشت پا گرفتن برای رفیق بغل دستی، چاپلوسی برای لیدر؛ اینها یک مجموعه بهم تنیده بود.

روشن است که روش ها و سبک کار غیر کمونیستی از نتایج سیاست های پوپولیستی و چپ سنتی بود. تلاش ما برای ممانعت از پا گرفتن و حاکم شدن این سیاست ها و روش ها در حزب، به یک تلاش فرسایشی بدل شده بود. روش های فرافکنانه نیز در جلسات حاکم شده بود. ما تلاش های بسیاری کردیم تا از یک انشعاب دیگر ممانعت بعمل آوریم. بر ضربه ای که این حرکت به کل جنبش کمونیسم کارگری می زد آگاه بودیم: باین خاطر طرح و پیشنهاد ارائه دادیم؛ تحمل کردیم؛ دندان روی جگر گذاشتیم؛ اما دیگر بجایی رسیدیم که این شرایط بجای جلوگیری از ضربه، خود به کمونیسم کارگری ضربه بیشتری وارد می کرد؛ عملا تلاشهای ما به ضد خود بدل می شد. راست روی آنچنان سریع در سیاست هاى حزب خودنمایی می کرد که امکان مماشات با آن قابل پذیرش نبود. یک نمونه بارز آن زیر پا گذاشتن سیاست و خط مشی حزب در تقابل فعال با دو قطب تروریستی و تلاش برای سازمان دادن قطب سوم بود. لیدر حزب با شتاب بسوی قطب تروریستی دولتی جهت گیری می کرد. پلاتفرم علیه تهدید جنگ علیه ایران، موضع در رابطه با مساله فلسطین و اسلام سیاسی، برخورد کاملا پوپولیستی در قبال تحرکات مردم در ایران، از جمله رویدادهای وقت در آذربایجان، همگی زنگ خطری مهم برای ما فعالین خط کمونیسم کارگری منصور حکمت بود. عبور از منصور حکمت با سرعت به پیش می رفت .

یک لحظه مهم در این تاریخ که برای من روشن کرد که کار بسیار بیخ پیدا کرده است و حزب به یک نقطه غیرقابل بازگشت رسیده است، پلنوم ۲۶ حزب بود. در این پلنوم حمید تقوایی تمام سنن اصولی سازمانی را زیر پا گذاشت و پلنوم را در مخالفت با دستور جلسه ای که به تصویب رسانده بود، به محل محاکمه ما، بویژه من، بدل کرد. علاوه بر روش بسیار غیر کمونیستی و فرصت طلبانه حمید تقوایی و رهبری وقت، فضای حاکم بر پلنوم مرا به این نتیجه رساند، که داریم به ته خط میرسیم. معلوم بود که یک جنگ محفلی علیه ما در میان کادرها سازمان یافته بود؛ پلنوم ۲۶ یکی از سیاهترین لحظات سازمانی در حیات این حزب است .

پلاتفرم ما برای "حزب رهبر، حزب سازمانده" و پیشنهاد ما برای بازگشت به طرح رهبری جمعی، بعنوان طرحهایی "حسادت ورزانه" و رقابت برای گرفتن پست لیدری به ریشخند گرفته شد. لذا ما کوشیدیم که بر مبنای همین پلاتفرم یک فراکسیون تشکیل دهیم. نمی خواستیم انشعاب کنیم. فکر کردیم در قالب فراکسیون به فعالیت خود ادامه می دهیم و می کوشیم کادرهای حزب را متوجه دیدگاه خود و نقدهای خویش کنیم. فراکسیون از همان روز اول با حملات شدید رهبری حزب مواجه شد. "جدل آنلاین" کذایی خود را براه انداختند و شنیع ترین حملات را نثار ما کردند؛ سپس کار نادرست یکی از کادرهای مرکزی وقت حزب را دستاویز قرار دادند و بر مبنای آن یک کمپین غير سياسى را علیه فراکسیون سازمان دادند.

ما ۴ ماه و خورده ای مقاومت کردیم؛ کوشیدیم با برخوردهای سیاسی و نقد سیاسی آنها را متوجه رفتارهای غیر کمونیستی بسازیم. سپس به این نتیجه رسیدیم که جدایی مان برای کمونیسم کارگری مفید تر از ماندمان است. باین ترتیب در ماه مه ۲۰۰۷ از حزب کمونیست کارگری جدا شدیم و حزب اتحاد کمونیسم کارگری را تشکیل دادیم. خاطرات این دوره یک احساس مختلط درد و شادی و تلخ و شیرین را در انسان زنده می کند. پنج سال مبارزه قاطع و بی امان برای برافراشتن پرچم کمونیسم کارگری منصور حکمت، برای دفاع از سیاست های او، برای اینکه نشان دهیم که سیاست های راست آنچه از حزب کمونیست کارگری باقی مانده ربطی به منصور حکمت و خط مشی او ندارد. این فعالیت پنج ساله افتخار انگیز است. ما توانسته ایم قاطعانه و بی امان از سیاست ها و سنت کمونیسم کارگری منصور حکمت دفاع کنیم؛ حملات جریانات ضد کمونیسم کارگری به منصور حکمت را که طی این سالها بسیار افزایش یافته است، پاسخ گوییم و پرچم کمونیسم کارگری منصور حکمت را کماکان برافراشته نگاه داریم. اینها شیرین است؛ اما سرنوشت حزب کمونیست کارگری بسیار تلخ و دردناک است.

مهمترین ویژگی حزب اتحاد کمونیسم کارگری، پایفشاری آن بر کمونیسم کارگری منصور حکمت، تلاش برای برافراشته نگاه داشتن پرچم این جنبش، دفاع بی امان از منصور حکمت و خط مشی، سنت و کمونیسم او است. حزب طی این سالها نماینده فکری-سیاسی کمونیسم کارگری منصور حکمت بوده است؛ رادیکالیسم توده ای - انقلابی که کمونیسم منصور حکمت با آن شناخته شده است را نمایندگی کرده است. در حالیکه احزاب دیگر طی این سالها به راست کشیده شدند، حزب ما بر این سیاستها و سنتها پای فشرده است. یکی از مهمترین لحظات تاریخی خیزش توده ای مردم در دو سال پیش است. در این تندپیچ سیاسی خطیر حزب توانست یک سیاست کمونیستی کارگری دخالت گر را نمایندگی کند و در عین حال راست روی های دو حزب دیگر را نقد کند. بی اغراق می توان گفت که بدون حزب ما خلاء کمونیسم کارگری رادیکال دخالتگر منصور حکمت کاملا احساس می شد. این فصل از فعالیت حزب اتحاد  کمونیسم کارگری بسیار موجب افتخار و شادی است. استقبال بخشی از کارگران رادیکال سوسیالیست و نسل جوان کمونیست کارگری در داخل کشور از حزب و سیاست هایش در این دوره گواه موفقیت حزب است .

اما این موفقیت ها دیگر کافی نیست. اگر برای یک حزب تازه تاسیس که بویژه در فضایی مسموم شده توسط کمپین های شنیع ترور شخصیت و منفی احزاب دیگر شکل گرفته بود، این موفقیت یک پیروزی بزرگ محسوب می شود؛ اما باید توجه داشت که اکنون که این پیروزی برسمیت شناخته شده است و بپای حزب ثبت شده است، دیگر لم دادن به آن بمعنای عقبگرد است. ما باید این پیروزی را به تخت پرشی برای گسترش حزب، تقویت حزبیت کمونیستی - کارگری در حزب و در میان جنبش کمونیسم کارگری بدل کنیم. دلخوش کردن به پیروزی ها انسان را زمین می زند. ما اکنون مدتی است که بر تقویت حزبیت و تحزب تاکید گذاشته ایم. از پیش از کنگره ما این پلاتفرم را بعنوان اصلی ترین پلاتفرم حزب مطرح کردیم. در کنگره هم کوشیدیم بر اهمیت حزبیت و تحزب کمونیستی تاکید بیشتر بگذاریم. اما باید بگویم که پیشروی مان در این جهت بسیار کند و کم بوده است.

یک مساله مهم اینست که انشعابات در حزب کمونیست کارگری و بویژه فضای مسمومی که این انشعابات در آن صورت گرفت، کمپین های منفی و ترور شخصیتی که سازمان یافت، یک دلسردی نسبت به امر تحزب در جنبش کمونیسم کارگری بوجود آورده است. کلا مقوله حزبیت، تحزب، آرمانخواهی، تعهد انقلابی کمونیستی حزبی بسیار ضعیف و کمرنگ شده است. فقط ما نیستیم که با این پدیده روبرو هستیم. یک بی اعتمادی و دلسردی بر جنبش حاکم شده است. لذا ما برای تحکیم حزبیت و تحزب فقط با یک فعالیت درون تشکیلاتی روبرو نیستیم. باید این پلاتفرم را در کل جنبش کمونیسم کارگری به پیش برد؛ اعتماد را به جنبش بازگرداند؛ دلگرمی را بجای دلسردی نشاند؛ احترام به تعهد انقلابی - کمونیستی و آرمانخواهی کمونیستی را دوباره زنده کرد. تمام اینها بشدت ضربه خورده است. همراه با مبارزه با این عوارض باید کوشید سنت های کمونیسم کارگری منصور حکمت را در تحزب و حزبیت به پیش راند و تثبیت کرد. این کار دشواری است که در مقابل ما قرار گرفته است. بنظر من این وظیفه بعهده هر جریانی است که مدعی بلند کردن پرچم کمونیسم کارگری منصور حکمت است و تلاش دارد این کمونیسم و سنت را به پیش ببرد. باید اعتماد را به جنبش کمونیسم کارگری که بسیار وسیعتر از احزابی است که مدعی نمایندگی آنند، بازگرداند. باید از خطاها آموخت، اعلام کرد و پیش رفت.

من در همینجا تمام دوستداران کمونیسم کارگری منصور حکمت را دعوت میکنم که به حزب اتحاد کمونیسم کارگری بپیوندند. باید توجه داشت که یک خصلت برجسته این کمونیسم دخالتگری انقلابی آن و برسمیت شناختن نقش انسان انقلابی در تغییر جهان است. باید بی اعتمادی را کنار گذاشت. بی اعتمادی و دلسردی خوراک بورژوازی برای حمله هر چه بیشتر به کمونیسم و مبارزه طبقه کارگر برای رهایی است. باید به نقش خویش برای ایجاد تغییر ایمان آورد و در کنار انقلابیون کمونیست دیگر قرار گرفت و در یک تلاش جمعی و حزبی اهدافمان را که ساختن یک دنیای بهتر، سرنگونی رژیم اسلامی، سازماندهی انقلاب کارگری و برقراری جمهوری سوسیالیستی است، به پیش ببریم. اشتباه روی می دهد؛ این مهم نیست. مهم اینست که با اشتباه روی داده چگونه برخورد می کنیم. چگونه سهم خود را می پذیریم و از آن تخت پرشی برای پیشروی بسوی اهدافمان می سازیم. اگر قرار است مردم ایران بالاخره رنگ سعادت و شادی را ببینند٬ از یک زندگی مرفه، آزاد و برابر برخوردار شوند، این رژیم باید بشیوه ای انقلابی سرنگون شود و بر ویرانه های آن یک جامعه خالی از طبقات و کار مزدی سازمان داد. برای اینکار تمام کمونیست های کارگری باید با هم متحد و متشکل بسوی هدف مشترک پیش بروند. تحزب و حزبیت کمونیستی اینجاست که اهمیتش آشکار می شود. تلاش ما باید ساختن یک حزب محکم، رادیکال، میلیتانت و انقلابی کمونیستی کارگری باشد.